خود ما ولی خوب میدونیم چمونه
زندگی اینجوریه که همیشه رو پاشنه ی خِرَد و منطق نمیچرخه! این اعتقاد منه، مانیفست زندگیمه :)) مثلا اگه امروز فلان چیزو که احتیاج داری رو، با این منطق که نگه داری تا آخر ماه، نخری معلوم نیست تا آخر اون ماه چه بلایی سر پولت بیاد، ممکنه همش صرف شکمت شه بدون اینکه بفهمی، ممکنه خرج دوا و دکتر شه! برعکسشم هست، پولتو خرج نیازت میکنی بدون اینکه فکر فردا رو بکنی، شاید ته ماه یکم به سختی هم بیوفتی ولی دو ماه دیگه از اون خرج استفادتو کردی و نگرانیاتو حتی اصلا یادت نمیاد.
حالا اینارو گفتم ولی نمیگم چه خرج احمقانه ای تو این بلبشو کردیم و الان خوشحال و شاد و خندانیم! ولی آیا همین که خوشحال و شاد و خندان باشیم برای اون پول تو جیبمون کافی نیست؟! مگه قراره پول چیکار کنه برامون؟!
نمیدونم تا اخر ماه یا دو ماه دیگه چی میشه، شاید بهمون فشار هم بیاد شایدم نیاد، ولی نباید بیخیال الان و این لحظه شد.
اینجوری خلاصه...
یه چند روزه این آهنگ چاوشی تو مغزم پلی میشه مدام:
شاید هیچکس حال ما رو نفهمه
شاید هیچکس حال ما رو ندونه
خود ما ولی تا ته قصه رفتیمخ
ود ما ولی خوب می دونیم چمونه
وبلاگ نویس نیستم، خوشگل نوشتن هم بلد نیستم، ادبی هم نیستم.
فقط به خودم این حقو دادم یه جایی که احتمالا ملاحظه ای لازم نیست کنم حرفامو بنویسم. سوپاپ اطمینان مغزم شاید همین باشه