دیروز که رفتم دفتر همه به نحو عجیبی پاره پوره بودن! اون یکی تو خواستگاری جواب رد شنیده بود، یکی دیگه داداشش از روابط پنهانیش بو برده بود، خود من سرم درد میکرد بخاطر آلودگی هوا، «ء» با مامانش سر اینکه بدون گفتن بهمون میخواست بره سفر و کل بار داداشش و خونواده رو رو سرمون آوار کنه دعواش شده بود، دوست عزیزمون هم که از همه طرف درگیر بود، از مدیریت دفتر بگیر تا حواشی ای که تو هیئت بیخود و بی جهت براش درست کردن! فکر کن کلی تدارک ببینی برای یه رویداد، یسری دلقک بیان یه طرح مسخره ببندن با امور بانوان شهرداری، بعد طرحت بره رو هوا! خب معلومه له میشی!
آره خلاصه، همه پاره بودیم. اینجور وقتا معمولاً پیش میاد میشینیم دور هم صحبت میکنیم، یجورایی سبک میشیم ، بعدشم یدور کارارو باهم چک کردیم. حقیقتا کار کردن و غرق کار شدن بهترین راه فرار از مشکلات زندگی، که نه ولی یکی از اون خوباشه. چرا میگم بهترینش نیست؟ چون بهترینش بازی کردنه:)))
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.