روز گردگیری رفاقتای خاک گرفته

روز گردگیری رفاقتای خاک گرفته

امروز صبح که پاشدم یه روز بود مثل همیشه قرار نبود کار خاصی کنم، قرار نبود به کارای عقب افتادم رسیدگی کنم، قرار نبود رو رفاقتای خاک گرفتم دستمال بکشم، ولی شد.

 

یه ساعت مرخصی گرفتم، زنگ زدم بهش که اگه هستی دارم میام پیشت.

 

من آدم سختی ام، خصوصا تو دوست شدن، چه برسه رفیق شدم. رفیق تعریف داره، معنی داره، اسمش حیثیت داره. من با هرکسی رفیق نمیشم. تعداد رفیقام به انگشتای یه دست نمیرسه. 

 

یه رفیق داشتیم که این روزا ازش دل چرکین بودم، حرفا و کاراش دلمو بد حور شکسته بود. منِ بی حوصله ام که این روزا رابطه ها برام به مویی بنده، به حرمت رفاقتی که بینمون بود نرفتم ببینمش که نکنه بخاطر یه حرف اشتباه قید دوستی رو هم باهاش بزنم.

 

امروز ولی اینجوری پیش اومد. تا خدا چی بخواد 

 

 

 

 

۱ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

بنویسیات


وبلاگ نویس نیستم، خوشگل نوشتن هم بلد نیستم، ادبی هم نیستم.

فقط به خودم این حقو دادم یه جایی که احتمالا ملاحظه ای لازم نیست کنم حرفامو بنویسم. سوپاپ اطمینان مغزم شاید همین باشه

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطلب
بایگانی